ولادیمیر مایاکوفسکی (زادهٔ ۱۹ ژوئیه ۱۸۹۳ – درگذشته ۱۴ آوریل ۱۹۳۰) شاعر و درامنویس فوتوریست (آیندهگرای) انقلابیِ روسی بود.
همچنین از او به عنوان یکی از نوابغ هنر شوروی یاد میشود.
و نیز در شوروی بزرگترین شاعر دورهٔ انقلابی لقب گرفت و تئاتر وی به تئاتر انقلاب شهرت داشت.
وی در دوران خلاقیت و فعالیتهای هنری یکی از استادان سبک فوتوریسم بود.
او همگام با خیزشهای انقلابی در روسیه رشد یافت و پس از انقلاب بلشویکی روسیه و در دوران حکومت شوروی، یکی از نامآورترین شاعران عصر خود بود.
وی را بنیانگذار شعر نو در روسیه میدانند و نخستین شاعری است که وزن را در لحن و توافق اصوات معرفی کرد.
او تحتتاثیر اشعار لرمانتوف نهتنها شاعران زیادی را تحتتأثیر قرار میداد، بلکه بهترین آثار او بعدها به ادبیات جهانی سده بیستم جهت داد.
درواقع وی ادبیات منظوم و شعر را با واقعیت نزدیک کرد، آن را در خدمت نیازمندیهای معاصر گذاشت و تبدیل به سلاحی برای مبارزه در راستای اهداف خود کرد.
در زمان حکومت شوروی سابق، او در کنار پوشکین، لرمانتوف و نکراسوف از پرخوانندهترین شاعران کشور شد.
وی در زمان حیات خود سیزده کتاب منتشر کرد.
او برای اشعارش نامهایی تحریککننده یا تبلیغاتی انتخاب میکرد که از آن جمله می توان به فرمانی به ارتش هنر، از خیابانی به خیابانی، ابر شلوار پوش، زیردریایی ستون فقرات، مصاحبه با مامور اداره مالیات، سرنشین اتومبیل، رژه چپگرایان، درودی رفیقانه، شاعر کارگران و سرودی برای انقلاب و منظومه صدوپنجاه میلیون اشاره کرد.
و سرانجام وی در آستانهٔ ۳۶ سالگی در پی بنبستی عاطفی به ضرب گلوله خودکشی کرد.
گفته میشود «ورونیکا پولونسکایا»، معشوق آن روزهایش، آخرین کسی بود که او را زنده دید و برخلاف برخی شایعات هنگام شلیک گلوله بالای سر شاعر نبود. چند دقیقه پس از این که ورونیکا، اتاق او را ترک می کند، صدای گلوله می آید. ورونیکا و همسایه ها وارد اتاق می شوند و با جسد بی جان او رو به رو می شوند.
وی در نامهای که وصیتنامهی او محسوب میشود نوشته «برای همه … میمیرم. هیچ کس مقصر نیست و شایعات الکی راه نیندازید. اینجانب مرحوم از شایعه بدم میآید. مامان، خواهرانم، رفقایم، مرا ببخشید. این روش خوبی نیست (و آن را به کسی توصیه نمیکنم)، اما من چارهی دیگری نداشتم.»
در نگاهی دیگر میتوان گفت، زن و شعر دو محور اصلی زندگی او و مایهی شور و سرگشتگیهای او بودهاند، از زمانی که نوجوانی بیش نبود تا همان لحظه که تیری در قلب خود شلیک کرد.
او بسیاری از اشعار ماندگارش را برای معشوقش لیلیا بریک سرودهاست و ما اینک زندگینامه وی را با انتخاب یکی از معروفترینِ آن اشعار به پایان میبریم.
«عزیزم
عمرم
شکنجهٔ جانم
عشقم
لیلی
اشعارم را بپذیر
شاید دیگر
هیچگاه
هیچچیز
نسرودم.»