سلام و رحمت خدا بر شما
اگر این مطلب را با کمی دقت بخوانید تقریباً میشود تضمین کرد که تغییرات بزرگی در ذهنتان رقم خواهد خورد و اگر بیدقت و متعصبانه بخوانید، وقت خودتان را تلف کردهاید.
پس خودجویان و آگاهی طلبان، بیایید که نکتهي قابل تفکری برای شما دارم.
انسان همواره خواهان جاودانگی بوده و خوب حداقل تا به امروز به آن دست پیدا نکرده است. شاید برای همین داستانهایی با شخصیتهای جاودان خلق کرده، خضر نبی در ادیان توحیدی و اوتنپیشتیم در داستان سومریان و بابلیان و امثالهم.
اما نکته ی جالبی در اکثر این داستانها نهفته است این است که
جاودانگی گویا نوعی نفرین بوده است.
شما شاید بپرسید چرا؟ و من خواهم گفت که جهان و زندگی جای جذابی نیست!
فلاسفه معتقدند جهان رنج است و به دنبال راهی برای کاهش این رنج هستند.
عارفان جهان را دوری و جدایی از معشوق میدانند و در تمام آموزههایشان به دنبال راهی برای تسکین این دل شوریده و پر غم هستند.
روانشناسان در حال مداوای انسانهایی هستند که مدام از جهان و اطرافیان خود در حال صدمه دیدن هستند.
در واقع جهان و زندگی جایی است برای جنگیدن و نه جایی برای صلح.
پس سؤال میپرسم:
آیا واقعاً در جهانی با این همه پیچیدگی و سختی جاودانگی جذابیتی دارد؟
به نظرم خیر. باید آمد و رفت و در بین این آمدن و رفتن که به آن عمر یا سن میگوییم تا میتوانیم بجنگیم و تلاش کنیم تا حالمان بهتر باشد و بیشتر خوش بگذرد.
مولانا میگوید:
آن یکی میگفت خوش بودی جهان
گر نبودی پای مرگ اندر میان
آن دگر گفت ار نبودی مرگ هیچ
که نیرزیدی جهان پیچپیچ
مثنوی معنوی دفتر پنجم.
ولی خوب ما دستبردار نیستیم که نیستیم. حال که نمیتوانیم جاودانه باشیم پس باید همه چیز ثبات داشته باشد. آب از آب نباید تکان بخورد. گویا این موضوع ما را مضطرب میکند. پس به دنبال تثبیت وقایع و داشتههایمان هستیم. حالآنکه لذت بردن و به دنبال آن کاهش رنج زندگی که پیش از این گفتم در گرو استفاده در لحظه و درست از داشتهها و وقایع است.
لذت در دانستن و استفاده از دانستههاست ولی ما فقط اطلاعات جمع میکنیم.
لذت در خرج کردن پولی است که بهسختی به دست آوردهایم؛ ولی ما آن را برای روز مبادایی جمع میکنیم.
لذت در شاهد رشد و شکوفاشدن فرزندانمان بودن است؛ ولی ما سعی میکنیم آنها را برای خود حفظ کنیم و به ایمان خود دربیاوریم.
لذت در دیدن اتفاقات زیبا و شگفتی لحظههاست ولی ما مدام در حال عکسگرفتن و زاویهبندی و تأمین نور مناسب برای عکسها هستیم تا لحظات و خاطرات را در عکسها جاودان کنیم. یا آن لحظه را به ثبات برسانیم.
ما مدام در حال تلاش برای بهدستآوردن و داشتن و نگهداشتن همه چیز در بهترین حالت هستیم. دوست داريم هميشه جوان بمانيم و سالم، دوست داريم وسايلي که به ما مربوط است، نو و سالم باقي بمانند. نگرانيم از اينکه ثبات در مسائلی که به ما مربوط است، از بين برود.
ما مدام…
ما مدام به دنبال ثبات و قرار هستیم.
آن هم در دنیایی که ساختارش و بنیادش بیثبات و قرار است.
هر نفس نو میشود دنیا و ما
بیخبر از نو شدن اندر بقا
عمر همچون جوی نو نو میرسد
مستمری مینماید در جسد
مثنوی معنوی مولانا – دفتر اول
به مثالهای بالا برگردید. خواهید دید که به دست آوردن هر یک از آنها کاری است دشوار و حفظ ثبات و قرار هر یک از آنها کاری است پر از اضطراب.
در واقع ما برای حفظ قرار و ثبات داشتههایمان میبایست اظطرابها و تنشهایی را متحمل شویم پس دچار بیقراری میشویم.
ثبات و قرار یعنی خواستن اینکه چیزی که لذتبخش است به طور نامحدود ادامه یابد و خواستن اینکه آنچه که لذتبخش نیست تا جایی که امکان دارد بهسرعت پایان یابد.
ما هیچگونه تغییرات واقعی نمیخواهیم، بنابراین جامعهای ساختهایم که ثبات دارائی، ثبات نام و ثبات شهرت را برای ما تضمین کند. اما میبینید، زندگی هرگز اینگونه نیست؛ زندگی باثبات نیست.
هراکلیتوس(ازفیلسوفان ایونیایی دورهی پیشا سقراطی) به جای واژه خدا غالباً واژه یونانی لوگوس به معنی عقل را به کار میبرد. او میگفت همه چیز در سیلان و حرکت است هیچ چیز ثابتی در این جهان وجود ندارد. دگرگونی، قانون زندگی و قانون کائنات است، بر همه چیز فرمان می راند و نمیتوان از آن گریخت.
باید قبول کنیم که نمیتوان در یک رودخانه دو بار گام نهاد.
پس میتوان نتیجه گرفت در این جهان بیثبات پر از تغییرات برنده آن کسی است که سوار بر این موج شود و از این تغییرات نترسد و با این تبدیلات خود را همگام نماید و از داشتههایی که به دست آورده لذت ببرد و استفاده کند.
مولانا میفرماید:
تو از آن روزی که در هست آمدی
آتشی یا بادی یا خاکی بدی
گر بر آن حالت ترا بودی بقا
کی رسیدی مر ترا این ارتقا
از مبدل هستی اول نماند
هستی بهتر به جای آن نشاند
مثنوی معنوی – دفتر پنجم
به قول اریک فروم ما به جای زندگی کردن به دنبال جمع کردن و داشتن هستیم. ما به پدیدهها به چشم مایملک نگاه میکنیم و به آنها چنگ میزنیم تا پیش خودمان آنها را نگه داریم.
درحالیکه در دنیا هیچچیز ثبات و قرار ندارد، هیچچیزی “همانطوری که هست باقی نمیماند”.
و این قانونی است که ما مدام آن را از یاد میبریم.
اگر جرئت داشته باشیم، این قانون را بپذیریم که دنیا بیثبات است و هیچچیز پایدار نیست، به آرامش بزرگی میرسیم.
یکی از نتایج ملاقات شمس با مولانا آن بود که فهمید تنها اصل ثابت جهان، بیثباتی است.
فقط بیثباتی است که ثبات دارد
و ما مدام در حال نقض این مهمترین قانون جهان هستیم.
مدام میخواهیم قرار و ثبات را حفظ کنیم درحالیکه
اصل جهان بر بیثباتی و تغییر است!
فقط بیثباتی است که ثبات دارد.
و اینگونه میشود که مولانا این عارف بزرگ میسراید
جمله بیقراریت از طلب قرار تست
طالب بیقرار شو تا که قرار آیدت
جمله ناگوارشت از طلب گوارش است
ترک گوارش ار کنی زهر گوار آیدت
جمله بیمرادیت از طلب مراد تست
ور نه همه مرادها همچو نثار آیدت
غزل 323 دیوان شمس
بله عزیزان بیقراری ما به دلیل دنبال قرار بودن است.
همهی ما به دنبال راه حلی برای لذت بردن در این گذر عمر هستیم. من بهعنوان مربی خودشناسی با رویکرد عرفانی همچون همهی عرفا این لذت بردن را در زندگی توأم با عشق یافتهام.
عشق تنها معجونی است که این تلخی را قابل تحمل میکند و در تمام آموزههایم سعی دارم به خودجویانم این راه عشقورزیدن را بیاموزم.
سبد خرید شما در حال حاضر خالی است.