چند روزی است که در فضای مجازی اولین عکسی که تلسکوپ های فضائی توانستن از یک سیاهچاله فضائی بگیرند منتشر شده . خوب بالطبع سر و صدای زیادی به پا کرده و ما هم با همکاران داشتیم راجع به همین موضوع حرف میزدیم . هر کس نظری میداد ، یکی میگفت بیچاره انیشتین نیست که ببینه حرف هاش درست بود و یکی هم روح حضرت استیفن هاوکینگ رو وسط میکشید و یکی هم از فرصت استفاده میکرد و میگفت : این عکس خط بطلان میکشه روی همه ادیان .
بحث کمی آرام گرفته بود و کم کم همکاران متفرق میشدند که یکی از همکاران خانم گفت : وقتی اینجور چیزها رو آدم میشنوه از خودش بدش میاد که هیچ کاره است و به درد هیچی نمیخوره تو دنیا .
یه نگاهی بهش کردم و فکری از ذهنم گذشت و بهش گفتم : میدونی قربونت هر کسی برای خودش یه دنیایی داره . تو نمیخواد به فکر دنیای همه آدمها باشی ببین میتونی دنیای خودت رو تغییر بدی؟؟ تو همین دنیای خودت میتونی یه پیشتاز باشی؟
پرسید : چطور؟؟
گفتم : اگر بری زندگی همه آدم های بزرگ دنیا رو که در هر چیزی اعم از هنر و علم و عرفان و هر چیز دیگه ای یکه تاز و اولین و موندنی شدن رو بخونی میبینی همشون برای زمونه خودشون یه آدم سرکش بودن . مگه غیر از اینه؟ مثلاً همین پیامبر خودمون مگه عالم و آدم به جنگ باهاش بلند نشدن اوایلش ؟؟ از نظر خانواده اش حرف هاش شاید کفر آمیز هم بود درسته ؟ ولی الان پیروان راستینش که مثلاً ماها باشیم خودمون کاسه داغتر از آشیم . الان هر کدوم از ماها بخواد بر خلاف عقاید قدیمی و بیشتر اوقات متعصبانه خانواده اش حرفی بزنه قطعاً با سلاح های عاطفی سرکوب میشه .
پرسید: سلاح عاطفی؟؟
گفتم : بله جانم سلاح عاطفی بر عکس سلاح های واقعی اولاً در همه خانه های ما موجود و به تعداد فراوان و با قابلیت ها و کیفیت های متفاوت در اختیار پدر ، مادر ، برادر بزرگتر و بزرگان عزیز فامیل یافت میشه و بر خلاف سلاح های فیزیکی که یکبار میکشه و آدم راحت میشه یک عمر گاهی اوقات طول میکشه تا تو رو بکشه . و این هزاران برابر بدتره .
پرسید: مثل چی ؟؟؟؟
گفتم : مثل این سلاح مادر که میگه : شیرم رو حلالت نمیکنم . و سلاح دوست داشتنی پدر : از ارث محرومت میکنم . و یا سلاح مخرب قدرتمند پدر : اسمت رو از شناسنامه ام خط میزنم . و امثالهم که بسیار این نوع سلاح ها متنوع و کاربردی هستند . دقیقاً هم ساخته شدن برای فرزندانی که همچون اسب نجیب و سواری بده و سر به زیر همچون گاو و اطاعت کن همچون گوسفند .
حالا تو خودت حاضری بر خلاف عقاید کهنه و پوسیده و سنت های متعصبانه و بعضاً عجیب و احمقانه خانوادت ازدواج کنی ؟ یا اصلاً حقت رو بگیری ؟ و از عاق والدین نترسی؟؟؟
خندید .
فردای اون روز با دوست فرهیخته دیگری که به تازگی ازدواج کرده حرف میزدیم و بر حسب اتفاق این دوست عزیز از خانواده ای از یکی از شهرستان های تهران که اتفاقً بافت مدرنی هم ندارند و از همان خانواده های سنتی و دوست داشتنی قدیمی کشورمان هستند وصلت نموده اند . این دوست عزیز برای مراسم خواستگاری و کلیه کارها به صورت کاملاً خودمختار و راساً اقدام نمودند توجه بفرمائید که این موضوع از منظر فرهنگ سنتی مذهبی ما کاملاً یک رفتار ناشایست و بد محسوب میشود . معنی ندارد پسر بدون بزرگتر و مامان و بابا خواستگاری برود !!!! بلکه باید نیمی از فامیل که جزو بزرگان و ریش سفیدان نیز محسوب میشوند به همراه داشته باشد . تنهائی ؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!! رسماً ابراهیم بت شکن .
وصلت سر گرفته و دوستمان تعریف میکرد که از قضا پدر محترم و دوست داشتنی همسرشان در روز قبل از عقد کنان اظهار داشته که : خیلی هم خوشم آمد که شما تنها و مستقل و پر قدرت پا پیش گذاشتید و وقتی به نتیجه رسید خانواده را درگیر نمودید .
و از جسارت و شجاعت این دوست بنده لذت برده بودند و گویا کلی هم از پسرهای بی عرضه فامیل که حاضر نیستند هیچ کاری بدون اجازه مامان و بابا و بزرگترها بکنند انتقاد نموده بودند !!!!
همین خاطره باعث شد بنده و ایشان با کمی مرور در خانواده های اطراف به نتیجه جالبی برسیم که مطمئنم خواننده عزیز این خطوط نیز حتماً در خانواده و فامیل با این موضوع مواجه شده اند .
آیا تا بحال دقت کرده اید که فرزندان شلوغ و سرکش و یاغی خانواده بیشتر مطرح میشوند ؟ بیشتر مورد توجه قرار میگیرند ! بیشتر در مجالس از سوی پدر و مادر درباره آنها صحبت میشود !!! بله این اتفاق به راحتی می افتد .
والدین که فرزندانشان چه خوب چه بد همه را دوست دارند ولی گویی فرزند سرکش از قوانین خانواده ، بیشتر مورد توجه پدر و مادر قرار مگیرد . حق بیشتری را هم مطالبه میکند و بدست هم می آورد . خوب ها هم که وظیفه اشان را دارند انجام میدهند .
مثلاً پدری دارد در جمعی درباره فرزندانش صحبت میکند و سه فرزند دارد که دو تای اولی درس خوانده و مطابق خانواده و علایق مامی و ددی زندگی و ازدواج کرده اند و پدر در جواب طرف مقابل که میپرسد:آقا پسر بزرگتون چطوره ؟
– خوبه خدا رو شکر مشغوله دکتره
– دختر خانوم محترم؟
– اون هم ماشالله شوهرش مهندس و خودش هم مهندس و زندگیشون خوبه .
– پسر کوچیکتون چطور؟
و پدر شروع میکند و یک ساعت بعدی گاهی با لبخند و گاهی با کمی دلخوری از فرزند کوچک حرف میزند . دقت کردید ؟؟؟!!! آنها که مطیع بودند و با خواسته پدر و مادر و سنت ها و تعصبات آنها مثل گاو کنار آمده اند فقط یک جمله اما پسر کوچک که مثل شیطان تعظیم نکرده یک ساعت .
گاهی فکر میکنم خدا برای شیطان وقت بیشتری گذاشته و با او درگیر است و مراقب کارهای اوست یا آن چهار فرشته مقرب دیگر ؟؟؟ آنها که معلوم الحالند و دست از پا خطا نمیکنند ولی خدا این فرزند آخرش را گویا بیشتر دوست دارد ؟؟؟برای او وقت بیشتری میگذارد ، یعنی از ازل تا الان و شاید ابد .
قول میدم ۹۰% مراجعین روانشناسان عزیز و محترم همان فرزندان خلف حرف گوش کرده مثل گاو زندگی کرده هستند . آنها که تن به سنت ها داده اند و حال نمیدانند چه خاکی برسرشان بریزند مخصوصاً وقتی آن پدر و مادری که اهرم این موضع بوده اند به رحمت الهی میروند گویا این فرزندان در فضا رها میشوند بدون اکسیژن بدون مکان و هدف .
دوستی میگفت در ادیان هم گویا همین موضوع مشهود است . فکر میکنم که اگر پیامبر ما تن به خواسته اطرافیان و بزرگترانش داده بود الان دین اسلامی نبود که مادران و پدران ما با آموزه های متعصبانه ای که خودشان به این دین افزوده اند پدر فرزندانشان را درآورند ولی اگر فرزندشان بخواهد همچون پیامبرشان طغیان کند او را طوری سرکوب میکنند که نتواند از جای بلند شود . اوج غرور و خودخواهی حیوانی انسانها در این حرکت مشهود است . حس مالکیت و داشتن .
با این حساب وقتی به زندگی پیامبران که عزیزان خداوند میباشند ! نگاه میکنیم گویا یک نتیجه بیشتر نمیتوان گرفت :
خداوند فرزندان شلوغش ! را بیشتر دوست دارد آنان که بر علیه رسم و رسوم اشتباه و متعصبانه زمانه خود طغیان کردند نه آنان که همچون چهارپایان فقط تقلید کردند و اطاعت و تسلیم شدند .
سبد خرید شما در حال حاضر خالی است.